آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
10 اردیبهشت 1397 توسط معصومه شهبازي
توئی تنها تر از تنها و من عین خیالم نیست
شدی آواره ی صحرا و من عین خیالم نیست
چه قدر با دیدن اعمال من خون گریه خواهی کرد
گناهم پیش تو پیدا ومن عین خیالم نیست
همیشه دور تو خالی،همیشه یکه و تنها
شدی چون حیدر زهرا و من عین خیالم نیست
برای درد دل کردن نداری شیعه ی مخلص
رفیقت خلوت شبها ومن عین خیالم نیست
به دنبال خوشی هایم همیشه در پی گنجم
توئی گوهر به صد دریا ومن عین خیالم نیست
میان این هیاهو ها شده گم هر صراط حق
برایم روشنی جانا ومن عین خیالم نیست
ز دیده خون روان کردی به صبح و عصر مولایم
به اسمم شیعه ات هستم ولیکن خوب میدانم
که بردم آبرویت را و من عین خیالم نیست
به اعمال سیاه من،همیشه،هرکجا هستی
میان موجی از غمها ومن عین خیالم نیست
بگفتم ننگ خود اول به آخر نیز میگویم
توئی تنها تر از تنها ومن عین خیالم نیست